آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

این روزهای آخر بهار

قراره یا دوشنبه یا چهار شنبه بریم واسه واکسن 18 ماهگی شاید چهار شنبه ببریم واکسن 18 ماهگیتو بزنیم و من و شما بریم خونه مامان جون ، آخه پنجشنبه و جمعه بابایی خونه نیست چون قراره پای صندوق اخذ رای باشه .  این روزهای آخر بهار تقریبا همه چی روبراهه  ...خدا رو شکر .    چند روز پیش رفته بودیم شهر بازی لاله پارک  و به شما خیلی خیلی خیلی خوش گذشت ، کلی بازی کردی و وسیله سوار شدی .همش ورجه وورجه میکردی و یه جا بند نمیشدی نذاشتی یه عکس درست و حسابی ازت بگیریم .    .   دست آخر هم سیر نشده بودی از بازی و دلت می خواست اونجا بمونی   ...
18 خرداد 1392

هیجده ماهگی آیلین کوچولو

هیجده ماهه شدی ! مبارک باشه عشقم ایشالا جشن تولد ١٨ سالگی یکی از کارایی که این روزا میکنی اینه که میری وای می ایستی یه جای دور از بابایی که دستش بهت نرسه و تو این حالت هی بهش میگی ننن (حسن) و باباییت بهت میگه آیلین !حسن نه ! بگو بابا و شما دوباره پشت سر هم تکرار میکنی ننن ننن ننن  بابایی هم مثلا حرصش در میاد و میخواد بیاد تو رو بخوره و شما غش میکنی از خنده روز هیجده ماهگیت رفتیم خونه مامان جون و باغ کنار خونه شون که خیلی خیلی بهت خوش گذشت کفشات رو خونه مامان بابایی جا گذاشته بودیم از خونه مامان جون کفش جور کردیم برات کلی با این دم پاییها که پشتشون هم کش بسته بودیم که از پات در نیان کیف میکر...
13 خرداد 1392

هر چه می خواهد دل تنگم اینجا نوشتم !

سلام عزیز مادر شیرینک من ! الان شما تو مهد کودک هستی و منم از اداره دارم برات می نویسم چند روز دیگه واکسن 18 ماهگیت رو باید بزنیم و از این طرف هم دو روزه که سرفه های خلط دار میکنی و یه کوچولو آبریزش بینی داری یعنی من همیشه باید دلم بلزره...نشد یه ماه کامل شما بدون دارو و بدون سرماخوردگی بگذرونی البته این سرفه ها نمی دونم مال سرماخوردگیه یا حساسیته به هر حال نگران اینم که با واکسن 18 ماهگی قاطی بشه ...عزیز دلم ببخشید که اینهمه غر میزنم آخه همش نگران شمام .این روزها با حرفهایی که میزنی خیلی دلبری میکنی دیروز وقتی آسانسور رسید طبقه اول اون صدا ضبط شدهه طبقه اول رو اعلام کرد شما هم تا اینو شنیدی هی می گفتی اهول اهول...دیشب هم داشتیم باهم بازی ...
1 خرداد 1392
1